سفارش تبلیغ
صبا ویژن



بهار 90 - عروج






درباره نویسنده
بهار 90 - عروج
شاهد عروج
عروج پاکترینهای شهر باور شد... و ما نظاره گران عروجتان بودیم.. چه عاشقانه عروجی،خوشا به حال شما . سفر! چه رسم قشنگی!سفر به عرش خدا سفر به خیر! سفر خوش! سفر حلال شما ...
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
تابستان 90
بهار 90
اسفندماه89


لینک دوستان
کهف الشهداء
عمارنامه


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
بهار 90 - عروج


لوگوی دوستان



وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :28477
بازدید امروز : 3
 RSS 

   

و تو همه این راه را آمده ای تا به این سرباز امام برسی ، او گوشه گمنامی خویش خود را به هیچ قیمتی نمی فروشد.

شهید سید مرتضی آوینی 



نویسنده » شاهد عروج » ساعت 2:59 عصر روز سه شنبه 90 فروردین 16

پرواز می دهیم که بال و پرت کنیم .....معراج میبریم که پیغمبرت کنیم ..... دیگر بس است خلوت چله نشینی ات....وقتش رسیده است مقرب ترت کنیم

دست گل قدیمی خود را از این به بعد ....دست تو می دهیم که تاج سرت کنیم ...حالا نماز شکر بخوان فدیه ای بده ...تا صاحب زلال ترین کوثرت کنیم

میخواستیم فرق کنی با پیمبران ....می خواستیم آینه ی دیگرت کنیم ....این سیب را بگیر و برای خودت ببر ...وقتش شده است فاطمه را دخترت کنیم

شایسته است ‍‍؛ با پدر فاطمه شدن ...از خانواده ی پسری ابترت کنیم ... می خواستیم نسل تو زهرا نصب شود ...ضرب المثل برای عجم تا عرب شود

 خورشید ، آفتابی انوار فاطمه است ...صبحی اگر که هست بدهکار فاطمه است ...آیینه اش سه مرتبه خود را ظهور داد ...پیغمبر و علی همه تکرار فاطمه است

هر جلوه ای که جلوه ی نوری نمی شود ...زهرا شدن فقط و فقط کار فاطمه است ...شام زفاف پیرهن کهنه می برد ...این تازه اولین شب ایثار فاطمه است

فردا اسیر دست جهنم نمی شود ...امروز هر کسی که گرفتار فاطمه است ...

 زهرا اگر نبود ولایت نداشتیم               گمراه می شدیم و هدایت نداشتیم

زهرا بنا نداشت خودش را بنا کند ...می خواست ، بنده باشد و یا ربنا کند ....مثل علی عروج نمازش امان نداد ...اصلا به پای پر ورمش اعتنا کند تا که مدینه از گل توحید پر شود ...کافی است در قنوت، خدا را صدا کند ...طبق روال هر شب جمعه نشسته تا ...قبل خودش سفارش همسایه را کند دستی که پیش خانه ی زهرا دراز نیست ...در شرع بر جنازه ی آنکس نماز نیست... او آمد و خزان زمین را بهار کرد ...بر شاخه های شکوفه ی عصمت ، سوار کرد آیا بدون مهر مناجات فاطمه ...می شد به سجده کردن خود افتخار کرد ؟...وفتی شب زفاف ، پیمبر رسید و بعد ...بین علی و فاطمه ، تقسیم کار کرد خوشحال شد تمامی احساس معجرش ...وقتی رسول ، فاطمه را خانه دار کرد ...آن هم برای حاجت مسکین شهر بود ...روزی اگر ز حادثه میل انار کرد اخلاص پینه هاش همیشه زبانزد است...از بس که دست فاطمه در خانه کار کرد ...وقتی تمام قاطبه ها بی حماسه بود ...خود را خمیده کرد ولی ذولفقار کرد پس می شود برای عوض کردن زمان نوآوری فاطمه را اختیار کرد بی فاطمه که شیعه شکوفا نمی شود ...شیعه مرید دشمن زهرا نمی شود ... دنیا ندیده است سفرهای این چنین ...جز در هوای فاطمه پر های این چنین دیروز می شدند درختان بدون سر ...امروز می دهند ثمرهای این چنین ...سر می دهیم و منت یاغی نمی کشیم ...همواره سر خوشیم به سر های این چنین دارد بساط کفر زمین جمع می شود ...پیچیده در زمانه خبرهای این چنین ...اصلا بعید نیست رو کند به ما ...از مادر ی چنین و پسرهای این چنین لبنان مگر چه داشت به جز نام فاطمه ...آری عجیب نیست ظفرهای این چنین ... دلهای ما همیشه پر از یاد فاطمه است ...این سرزمین قلمرو اولاد فاطمه است علی اکبر لطیفیان


نویسنده » شاهد عروج » ساعت 11:53 صبح روز سه شنبه 90 فروردین 16

 

سلام و درود خداوند بر تمامی زنانی که الگویشان زهرا سلام الله علیها بود و هست و شاگردان ممتاز مکتب اویند و در پیروی از راه بانو محکم و تا انتها ، حامی ولایت ایستادند و در این راه از راحت جان و فرزند و زندگی شان گذشتند جانانه خروشیدند تا حق ولایت در کوچه های غربت و جهالت  کینه توزان و غاصبان ولایت پایمال نشود.مکتبی که شاگردان ارشدش زینب کبری و فاطمه معصومه سلام الله علیهما هستند .به امید پذیرش و شاگردی در این کلاس :  

روی قبرم بنویسید که خواهر  بودم  

سالها منتظر روی برادر  بودم

روی قبرم بنویسید جدایی سخت  است

اینهمه راه بیایم ،تو نیایی سخت  است

یوسفم رفته واز آمدنش بی خبرم سالها میشود واز پیرهنش بی خبرم روی قبرم بنویسید ندیده رفتم با تن خسته وبا قد خمیده رفتم بنویسید همه دور ربرم ریخته اند چقدر دسته ی گل روی سرم ریخته اند چقدر مردم این شهر ولایی خوبند که سرم را نشکستند خدایی خوبند بنویسید در این شهر سرم سنگ نخورد به خداوند قسم بال وپرم سنگ نخورد چادرم دور وبرم بود وبه پایی نگرفت معجرم روی سرم بود وبه جایی نگرفت ...من کجا شام کجا زینب بی یار کجا؟ من کجا بام کجا کوچه وبازار کجا؟ بنویسید که عشاق همه مال هم اند هر کجا نیز که باشند به دنبال هم اند گر زمانی به سوی شاه خراسان رفتید من نبودم به سوی مرقد جانان رفتید... روی قبرش بنویسید برادر بوده سالها منتظر دیدن خواهر بوده روی قبرش بنویسید که عطشان نشده بدنش پیش نگاه همه عریان نشده بنویسید کفن بود،خدایا شکرت هرچه هم بود بدن بود خدایا شکرت یار هم آنقدری داشت که غارت نشود در کنارش پسری داشت که غارت نشود اوکجا نیزه کجا گودی گودال کجا؟ اوکجا نعل کجا پیکر پامال کجا؟ ... بنویسید سری بر سر نی جا میکرد خواهری از جلوی خیمه تماشا میکرد علی اکبر لطیفیان


نویسنده » شاهد عروج » ساعت 11:51 صبح روز سه شنبه 90 فروردین 16

بسم رب الشهدا و الصدیقین
خطاب به فرماندهان و رزمندگان اسلام:
ما لشگر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم،

اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم کلامی‌ و دعایی جز این نباید داشته باشیم: «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.»
اگر در پیروزی‌ها خودمان را دخیل بدانیم این حجاب است برای ما، این شاید انکار خداست.
اگر برای خدا جنگ می‌کنید احتیاج ندارد به من و دیگری گزارش کنید. گزارش را نگه دارید برای قیامت. اگر کار برای خداست گفتنش برای چه؟
در مشکلات است که انسانها آزمایش می‌شوند. صبر پیشه کنید که دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم.
هر چه که می‌کشیم و هر چه که بر سرمان می‌آید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.
سهل‌انگاری و سستی در اعمال عبادی تأناثثیر نامطلوبی در پیروزی‌ها دارد.
همه ما مکلفیم و وظیفه داریم با وجود همه نارسایی‌ها بنا به فرمان رهبری، جنگ را به همین شدت و با منتهای قدرت ادامه بدهیم زیرا ما بنا بر احساس وظیفه شرعی می‌جنگیم نه به قصد پیروزی تنها.
مطبوعات ما جنگ را درشت می‌نویسد، درست نمی‌نویسد.
مسأله من تنها جنگ است و در همان جا هم مسأله من حل می‌شود.
همواره سعی‌مان این باشد که خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و شهدا را به عنوان یک الگو در نظر داشته باشیم که شهدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند که در این راه شهید شدند.
من علاقمندم که با بی‌آلایشی تمام، همیشه در میان بسیجی‌ها باشم و به درد دل آنها برسم.

وصیتنامه اول:
… از مردم می‌خواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشند، راه شهدای ما راه حق است، اول می‌خواهم که آنها مرا بخشیده و شفاعت مرا در روز جزا کنند و از خدا می‌خواهم که ادامه‌دهنده راه آنها باشم. آنهایی که با بودنشان و زندگی‌شان به ما درس ایثار دادند. با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما آموختند. از مسئولین عزیز و مردم حزب‌الهی می‌خواهم که در مقابل آن افرادی که نتوانستند از طریق عقیده، مردم را از انقلاب دور و منحرف کنند و الان در کشور دست به مبارزه دیگری از طریق اشاعه فساد و فحشا و بی‌حجابی زده‌اند در مقابل آنها ایستادگی کنید و با جدیت هر چه تمامتر جلو این فسادها را بگیرید.

وصیت نامه دوم :
استغفرالله، خدایا امان از تاریکی و تنگی و فشار قبر و سوال نکیر و منکر در روز محشر و قیامت، به فریادم برس. خدایا دل شکسته و مضطرم، صاحب پیروزی و موفقیت تو را می‌دانم و بس. و بر تو توکل دارم. خدایا تا زمان عملیات، فاصله زیادی نیست، خدایا به قول امام خمینی [ره] تو فرمانده کل قوا هستی، خودت رزمندگان را پیروز گردان، شر مدام کافر را از سر مسلمین بکن. خدایا! از مال دنیا چیزی جز بدهکاری و گناه ندارم. خدایا! تو خود توبه مرا قبول کن و از فیض عظمای شهادت نصیب و بهره‌مندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم … می‌دانم در امر بیت المال امانتدار خوبی نبودم و ممکن است زیاده‌روی کرده باشم، خلاصه برایم رد مظالم کنید و آمرزش بخواهید.
و السلام
حسین خرازی –
?/??/????

 



نویسنده » شاهد عروج » ساعت 11:16 صبح روز سه شنبه 90 فروردین 16

للله
 و  سلام

با توکل به خدا و بعد از مدتها کلنجار تصمیم گرفتم اینجا را اولین گام حرکت قرار بدم

 خیلی فکر کردم ... دنبال راه میگشتم.... یکی میگفت چکار کنیم شهید بشیم ؟ یکی دیگه میگفت من میخوام شهید شم ! نمی خوایم شرمنده شهدا باشیم! ما هم میخوایم تو راه اونها باشیم و...

حالا خدایی کدوم از ما میخواد واقعا به این حرفها عمل کنه؟ ایا واقعا تا حالا تصمیم جدی را گرفته ایم؟ یا فقط حرف میزنیم و عرفان دود میکنیم!؟ ایا واقعا تا بحال دنبال این راه گشته ایم ؟ چند بار جدی به ادامه راه شهدا و مسئولیتی که روی دوشمونه فکر کرده ایم؟ برای اینکه انشاالله یکساعت این فکرها ،  عبادتی بالاتر از70 سال  حساب بشه صلوات بفرست ... 

گام اول : نیت و فکر
معتقدم اگر بخواهیم راه شهدا را ادامه دهیم باید افکار و اعتقادات انها را بشناسیم.اهدافشون را بشناسیم.روش زندگی و دیدگاه و نگرششون به دنیا و اخرت و خداو خلاصه همه چیز را بشناسیم.حالا چرا شهدا؟ چرا با گذشت این همه سال ما هنوز زیر این علم سینه میزنیم؟ چون اونها  شاگرد اول این کلاسند و با سرافرازی دوره را گذرانده اند.

دلایل ادامه راه شهدا از جنبه های مختلف :
 
1- منطقی و عقلی : روشی را که عقل حکم  میکنه و ادمهای عاقل  همیشه سعی میکنن تاانجام بدن اینه که  راه را از راه رفته ها ی موفق یاد بگیرن تا بدون خطا و با سرعت بیشتری اون مسیر از طریق درست و مطمئنش طی بشه و به مقصد متعالی ختم بشه و موفق میدان بشن.
2- دین : جدای از منطق و عقل صرف ، طبق ایه صریح قران نیز شهدا زنده اند و نزد خداوند روزی دارند. و چون مسلمانان  به حقانیت و صداقت قران اعتقاد دارند  دلیل دومی است بر اینکه شهدا هنوززنده و تاثیر گذارند و قابل الگو برداری جهت زندگی بشر.
3 - معنوی و قلبی : ارتباطاتی که هنوز اهل دل و رفقاشون و خیلی از جوونای امروز با هاشون دارن نیز بخشی است که خیلی در مباحث عمومی قابل مانور نیست ولی وجود داره . هرچند برای هر کسی قابل درک نیست ولی حقیقتی است که وجود دارد و نمیتوان منکر ان شد . به قول معروف جزو حرفهایی است برای نگفتن.   

خب پس این شد  دلیل اصرار ما برشناخت و الگو برداری از شهدا و اعتماد بر صحت راه و عمل  بدور از این که مهر احساسات جوانی و هیجان و... به پیشانیمان بزنن و شهدا را بایکوت کنن که تاریخ مصرف اونها گذشته و شما چقدر متحجر و عقب هستید که هنوز به کشته های 30سال قبل چسبیده اید و.... از این حرفا!!! ( البته با کمال شرمندگی از محضر شهدای گرانقدر که اینقدر بی پرده ، مطلب و شبهه بیان شد )



نویسنده » شاهد عروج » ساعت 11:13 صبح روز سه شنبه 90 فروردین 16