سفارش تبلیغ
صبا ویژن



تابستان 90 - عروج






درباره نویسنده
تابستان 90 - عروج
شاهد عروج
عروج پاکترینهای شهر باور شد... و ما نظاره گران عروجتان بودیم.. چه عاشقانه عروجی،خوشا به حال شما . سفر! چه رسم قشنگی!سفر به عرش خدا سفر به خیر! سفر خوش! سفر حلال شما ...
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
تابستان 90
بهار 90
اسفندماه89


لینک دوستان
کهف الشهداء
عمارنامه


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
تابستان 90 - عروج


لوگوی دوستان



وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :28640
بازدید امروز : 4
 RSS 

   

هر وقت میگن مولا یاد بانو می افتم و هر وقت نام بانو می اورند،یاد مولا!

از مظلومیت هرکدام که میگویند غربت دیگری برایم تداعی میشود ! چقدر به هم شبیه اند! غربت و مظلومیت! هر کدام بر مظلومیت دیگری نوحه خوانده و مداحی کرده! باز هم شباهت ! حتی در مداحی کردن از همدیگر!

شنیده می شود از آسمان صدایی که...
کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...
نبود هیچ کسی جز خدا، خدایی که...
نوشت نام تورا، نام آشنایی که ـ

ادامه مطلب...


نویسنده » شاهد عروج » ساعت 2:53 عصر روز چهارشنبه 90 شهریور 2

شهدا ، شاهد بر باطن و حقیقت عالمند و هم آنانند که به دیگران حیات می بخشند.

سید شهیدان اهل قلم ،شهید سید مرتضی آوینی

  ادامه مطلب...


نویسنده » شاهد عروج » ساعت 5:0 عصر روز یکشنبه 90 مرداد 9

پیامبر رحمت فرمودند : روزه گرفتن در گرما جهاد است.

صدای تکاپوی فرشته ها می آد. کم کم دارند سفره پذیرایی میچینند . به سرعت دارند آماده میشوند تا مبادا سبقت گیرندگان ماه غافلگیرشان کنند. خصوصا اینکه با این حدیث عظمت این کار بالاتر هم رفته.

ادامه مطلب...


نویسنده » شاهد عروج » ساعت 11:0 صبح روز شنبه 90 مرداد 8

سلام ...حال همه ما خوب است ...خلاصه ی هرچه همین حوالی عصمت .تا یادم نرفته است بگویم خواب دیده ام خانه ای خریده ای بی پرده، بی پنجره، بی در، بی دیوار! میدانم همیشه حیاط انجا پر از هوای تازه باز نیامدن است. اما تو لااقل گاهی هر از گاهی ببین این طرفها کسی بیقرارت هست یا نه ؟! دیگر از این همه سلام ِ ضبط شده بر اداب رفت و امد مردمان خسته ام ... پس کی میایی؟...  به رویای آمدنت به این خانه قناعت کنیم؟... همه میگویند کی میایی؟ فلانی و فلانی ...

اُف از این روزهای کند طولانی . پس کاش کسی می امد، لااقل خبری میاورد. روز احتمالا ، اتفاقی تازه در ادامه شب است اگر با تمام وجود بخواهی روز شود روز میشود حتما ! اصلا ، اصلا ولش کن برویم سر مطلبی ساده .می بینی ! چه بی قراریم به خدا! تو بگو چه وقت خوشی ؟ من که درد میکشم از دست فراق و قلیلی کلمات همین طوری . بی قرارم،  میخواهم بمانم، می خواهم بروم ، گو به همین عصرهای عجیب ادینه ی عدالت.همه جا پر است . پر است از سوال و سکوت ، سکوت و کوپن  ، گلایه  ،گمان ، نان ، پچ پچ این و آن ، کوچه ها، مغازه ها ، مردمان، چادر نمازی نخ نما بر بند درخت ، ایوانی آن بالا، برجی این سوتر.

راه بلد قصه ی ما می گفت :دقت کنید صدای کندن گور میاید! راستی این همه چرت و پرت عجیب قشنگ با ما چه نسبتی چه ربطی   چه حرفی دارد؟ نه! اصلا باشد برای بعد. توکه همه جا هستی ،توی بازار، توی صف نانوایی، توی مزرعه های گندم فلان روستا . قبول نیست اقا! دیدی گمت کردم! دیدی آب آمد و از سر دریا گذشت و تو نیامدی! میان ما مگر چند رودگل الود پر گریه میگذرد که ازاین دامنه تا ان دامنه که تویی هیچ پلی از اتصال دل نمیبینیم.

بعضی ها رشوه میخواهند، رفتگرها عیدی، رهگذران سکوت ،دریغا عشق ! اتفاق خوب و قشنگی درراه است بگو بشود .

" به گامهای کسان میبرم گمان که تویی ..... دلم ز سینه برون شد ز بس تپید بیا..." من ، همین من ساده، تو که میدانی باور کن برای یک بار برخاستن ، هزار هزار بار فرو افتادم ، با این همه ، عمری اگر باقی بود ،طوری از کنار زندگی میگذرم که دیگر نه تنی برایم سالم بماند و نه این دل ناماندگار بی درمان.

 برهنه بر بستر بی کسی مرده ام، تو از یادم نمی روی ! خاموش، به رسم رساترین شیون ادمی ،تو از یادم نمی روی ! گریبانی برای دریدن این بغض بی قرار ،تو از یادم نمی روی !خوب کرده ای که از یادم نمی روی !

گریه در گریه ، خنده به شوق، گوش کن! گوش کن! ای تو همین حوالی ! در جمع من و این بغض بی قرار، جای تو خالی!

 حالا میدانم! سلام مرا به اهل هوای همیشه عصمت خواهی رساند ... از نو برایت مینویسم: حال همه ما خوب است ، امـّـا تو باور مکن ! دیدار ما به همان ، ساعت نامعلوم دلنشین. خداحافظ.... خداحافظ....



نویسنده » شاهد عروج » ساعت 12:37 عصر روز پنج شنبه 90 تیر 23

هجرت مقدمه جهاد است و مردان حق را هرگز سزاوار نیست راهی جز این برگزینند.

شهید سید مرتضی آوینی



نویسنده » شاهد عروج » ساعت 12:0 صبح روز چهارشنبه 90 تیر 15

   1   2   3      >